ریحانه ای کاش همیشه پیشم میموندی.
برو،برو به عشقت،حیسن برس....
حیف من که خودمو درگیرت گردم....
میدونم الان داری با حسین قهقه به من میخندی.....
بخند......انقدر بخند که بمیری.........
وقتی بزرگ شدی با حسین ازدواج کردی،به جای خنده باید گریه کنی بگی ای کاش با علی اکبر میموندم.....
من که پسری به این بامعرفتی و باادبی چرا رفتی باحسین؟؟؟؟؟؟
میدونم که حسین و دوستش داری عاشقشی.پس جلوتو نمیگیرم...
حالا به حرف علی و معین پی بردم که بهت بدوبیراه میگفتن.....
صبر کن هنوز حرفام تموم نشده...حالا تمام خوابایی که از تو دیدم برعکس در میاد....
آرمان راست میگفت....ببین اگه میخوای نرم سراغ دخترای دیگه از حسین دل بکن و دوباره بیا
پیشم.....من خیلی تو رو دوست دارم اگه بری یه لحظه هم نمیتونم زنده بمونم......
نظرات شما عزیزان:
این حرفا چیه که میزنی...
اولا هنوز اون ریحانه خانومی که تو میگی بچه هستش..
عقلش قد نمیده بدونه که عشق و عاشقی چی هستش...
بعدش اون حسین هم هم بازیش هستش چون هم سن هستن...
بعدش تو حداقل پنج سال اختلاف سنی داری...معلومه که نمیاد باتو بازی کنه...
یجوری حرف میزنی که انگاری هردوتاتون کمه کمش بیست سال سن دارین...
مغزت رو با این چیزا خراب نکن...
فعلا اون فکر بازی کردن و لی لی رفتن هستن..
نه فکر عشق وعاشقی...
توهم به دختربچه ی بدبخت گیر نده...
سنت به اینجور چیزا هنوز نمیرسه...